تاریخچه مونته سوری

ماریا مونته سوری در سال 1870 میلادی در ایتالیا به دنیا آمد. ماریا در سن 5 سالگی با خانواده اش به رم نقل مکان کرد. مادرش از خانواده ای اشرافی بود و پدرش فردی نظامی همراه عقاید سنتی که معتقد بود تنها فرزندش باید به مدارس کاتولیک برود.
اما مادرش که از خانواده ای با عقاید آزادی خواهانه بود اعتقاد داشت که دخترش در زمینه های گوناگون پرورش یابد. علی رغم محدودیت هایی که در جامعه ی مرد سالار آن زمان حاکم بود او مهمترین نقش را در تربیت ماریا ایفا کرد.
بر خلاف مادر، پدر ماریا این شیوه را قبول نداشت، به عقیده او این شیوه ی تربیتی تاثیر مخرب و نادرستی بر روی زندگی دختر جوانش داشت. در حالی که مادرش تلاش می کرد تا ماریا در همان رشته ها و زمینه هایی که مردها تحصیل می کردند از جمله ریاضیات و علوم به مطالعه بپردازد.
دریافت نیروی مثبت و حمایت مادر و مخالفت های مداوم پدر از مهمترین دلایلی بود که ماریا را بر آن داشت تا با همه ی موانع دشواری که در پیش رویش بود مقابله کند.
سرانجام ماریا با حمایت های مادرش توانست رضایت پدر را به دست آورده و در دانشگاه رم در رشته های ریاضی فیزیک و علوم طبیعی حضور یابد. بعد از دوسال مدرک دیپلم گرفت و در آزمون ورودی دانشگاه پزشکی شرکت کرد و موجب تعجب همگان شد. وقتی پدر او متوجه ورود به دانشگاه پرشکی شد بر آشفت و حتی به مدت سه ماه از صحبت با ماریا امتناع کرد.
بعد از مدتی ماریا متوجه شد مدرسه و جامعه هم عقاید کهنه ( مانند پدرش ) دارند، از آنجایی که ماریا هوش و ذکاوت بالایی داشت هدفی بزرگ در وجودش به اوج رسید و انگیزه ی اورا برای مقابله با مشکلات بیشتر کرد. یکی ازعمده ترین مشکلات او به محض ورود به دانشکده ی پزشکی و حضورش در آزمایشگاه کالبدشکافی بود. او باید برخی شب ها به تنهایی به مطالعه پیرامون اجساد می پرداخت و برای او حضور در کنار مردان دیگر ممنوع بود. او در آن زمان تنها دختری بود که در دانشکده ی پزشکی تحصیل می کرد و این خود مشکلات بیشتری را در پی داشت. تا این که یک روز اتفاق عجیبی در زندگی او به وقوع پیوست، یک روز در حال خارج شدن از آزمایشگاه که افسردگی عمیقی در وجودش رخنه کرده بود و به فکر ترک دانشکده ی پزشکی بود، در برخوردی کاملاً تصادفی زندگی این دانشجوی جوان کاملاً عوض شد. یک زن فقیر به همراه کودک دوساله اش به طرف او حرکت می کردند، شادی عمیق و نهفته در چهره ی کودک وقتی با تکه های کاغذ بازی می کرد احساس بزرگ و غیر قابل توصیفی را در وجود ماریا برانگیخت، بی درنگ تصمیم گرفت تا به دانشکده بازگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد.
او دو سال آخر تحصیلش را به مطالعه ی پزشکی اطفال پرداخت. در آخرین سال تحصیلش در دانشکده ی پزشکی برای ارائه ی یک سخنرانی در حضور اعضای علمی و سایر دانشجویان آماده شده بود. پدرش نیز در آن کنفرانس حضور داشت. استقبال گرم حاضران از ماریا و سیل تبریکاتی که به سوی الکساندرو( پدر ماریا ) سرازیر شد سرانجام به قهر و جدایی بین پدر و دختر خاتمه داد او در سال 1896 به عنوان شاگرد اول فارغ التحصیل شد. او در سرتاسر ایتالیا تنها زنی بود که دوره ی پزشکی دیده بود. او به طور تخصصی در مورد بیماری های مخصوص زنان و کودکان و جراحی تحصیلاتش را به پایان رساند و سپس به عنوان استادیار در بیمارستان مشغول به کار شد. در این مرحله بود که او متوجه شد به کودکان توجه کافی نمی شود و در جاهای تاسف باری زندگی می کنند برخی از کودکان به خاطر داشتن والدین و یا قیم های دیوانه مجبور به اقامت و زندگی در تیمارستان بودند و ماریا با مشاهده ی رفتارهای این کودکان دریافت که محیط اطراف آن ها هیچ تجربه یا احساس خوشایندی را برایشان به دنبال ندارند. آن ها نه کاری برای انجام دادن داشتند و نه وسیله ای برای بازی داشتند. کارکرد ذهنی آن ها با حداکثر توانایی هایشان فاصله ی زیادی داشت.
ماریا مونته سوری دریافت که اگر بخواهد به کودکان کمک کند باید ابتدا راجع به احتیاجات ویژه ی آن ها آگاهی های لازم را به دست آورد. بنابراین در سال 1897 به دانشکده بازگشت تا در رشته ی آموزش به مطالعه بپردازد. در این زمینه با پستالوزی طرفدار آزادی در مدارس، رابرت لون سازنده ی مدرسه فرزندان کارگران ، فرویل بنیانگذار کودکستان، روسو نظریه پرداز آموزش طبیعی و پریرا که به آموزش حواس تکیه داشت آشنا شد. کم کم نظریات او که در برگیرنده ی تمامی عقاید و شیوه های پیشین بود شروع به شکل گیری کرد و در سال 1901 به عنوان دانشجوی روانشناسی و فلسفه در دانشگاه رم نام نویسی کرد و در سال 1904 به مدت 4 سال به عنوان استاد مردم شناسی در دانشگاه رم استخدام و مشغول به تدریس شد و اولین اثر او به عنوان مردم شناسی تربیتی به چاپ رسید.
در این دوره کشور ایتالیا در حال پیاده کردن اصلاحات اقتصادی و صنعتی و اجتماعی بود در سال 1906 وقتی که ماریا سی و شش ساله بود دوران اصلاحات به اوج خود رسیده بود. کودکان از سلامت بیشتری برخوردار بودند و میزان بی سوادی رو به کاهش بود.
در برنامه ی اصلاحات یکی از فقیرنشین ترین شهرهای حومه ی رم به نام سن لورنس از طرف مسئولان برای نوسازی عملیات اصلاحی انتخاب شد. مسئولان خانواده هایی از گروه های فقرزده را انتخاب کردند و آن ها را به عنوان مستـأجر به آپارتمان های جدید منتقل کردند، البته به زودی شکل تازه ای به وجود آمد، چه کسی مسئول مراقبت از پنجاه کودکی بود که پدر و مادرهایشان هرروز برای کارکردن خانه را ترک می کردند و آن هارا تنها می گذاشتند؟
در منطقه های فقیرنشین رم خانه های کودکان به مکان هایی اطلاق می شد که پدر مادر های شاغل می توانستند تمام روز کودکانشان را در آنجا بگذارند. شرایط اسف بار و جمعیت بیش از حد امکان پیشرفت این کودکان فقیر را کاهش می داد. در این شرایط سخت ماریا مونته سوری سمت پزشک سازمانی در خانه ی کودکان شهر لورنس را متقبل شد. او کارش را در اتاق نسبتاً کوچکی که اجاره ای هم بود شروع کرد. اما همینکار آغاز حرکتی آموزشی شد که قریب یکصد سال به طول انجامید.
اولین کلاس دکتر مونته سوری شامل 50 تا 60 کودک زیر شش سال بود که از جانب خانواده هایشان نادیده گرفته شده بودند. این کودکان مثل سایر بچه هایی که از وجودشان غافل بودند اکثر اوقات از کنترل خارج می شدند و رفتارهایی از قبیل بی توجهی، خشونت، جیغ و داد و نارضایتی را از خود بروز می دادند.
ماریا آموزش آن ها را با تربیت بچه های بزرگ تر شروع کرد. در مدت آموزش ،کودکان که همیشه سرشار از انرژی بودند و از انجام کارهایی از قبیل چیدن میز غذا و جمع کردن وسایل لذت می بردند دیگر فرصتی برای رفتارهای مخرب برایشان باقی نمی ماند و خود را به سرعت با محیط وفق می دادند.
در خانه ی کودک مونته سوری آزادی عمل به کودکان می دادند چرا که همیشه پدر مادرهایشان همه چیز را به آنها تحمیل می کردند، اولیا می توانستند اولیای مدرسه را حضوری ملاقات کنند و پیشنهادات او را در مورد مراقبت جسمی و روحی کودکشان دنبال کنند و برای شرکت در جلسات خانه و مدرسه همکاری لازم را با معلم کودکشان داشته باشند و به کودک احترام بگذارند. از نظر او همه چیز جایگاه ثابت و ویژه ای داشت. ماریا معتقد بود که آموزش نباید در جامعه نادیده گرفته شود جامعه باید با شیوه های نوین آشنا شود. معلم باید کسی باشد که برای کودکان امکاناتی فراهم کند. یکی از موانع اصلی ماریا مونته سوری برخورد با کودکانی بود که والدینشان آن ها را استثنایی و خارق العاده می دانستند اما ماریا چگونه می توانست با رفتارهای منفی این دسته از کودکان مقابله کند و تمایل به انجام کارهای مثبت را در آن ها به وجور آورد. او معتقد بود که کودکان در سنین پایین تر از توانایی ها ی زیادی برخوردارند. او با مشاهده دقیق حرکات آن ها را زیر ذره بین گذاشته و از این طریق به احتیاجات آن ها پی می برد.
شناخت کودکان از طریق مشاهده مزایای بسیاری برای مونته سوری به همراه داشت. او با درایت بسیار دریافت که تنها راه آموزش به کودکان مشاهده ی توانایی ها و توجه به خواسته ها و احتیاجات آن هاست.در شیوه ی آموزشی او قسمت عمده ی کار آموزش توجه کامل به محیطی بود که کودک در آن تحت آموزش قرار می گرفت. میزها بزرگ بودند و در عین حال به اندازه ی کافی هم راحت و مناسب نبودند. تمام قفسه ها با توجه به بلندی قد بزرگترها ساخته شده بودند بنابراین بچه ها به هنگام استفاده و انجام کارهایشان دچار مشکل می شدند. بچه ها به صندلی هایی احتیاج داشتند که مناسب آن ها ساخته شده باشد. ماریا ازآنجایی که بسیار دقیق بود از نجارها خواست با در نظر گرفتن قد بچه ها برای آن ها میز و صندلی بسازد تا بتوانند بدون کمک بزرگترها به راحتی بنشینند و بلند شوند. با بهبود شرایط و وضعیت کلاس ها با توجه به نیازهای طبیعی کودکان آن ها احساس راحتی و آسایش می کردند، بنابراین آمادگی بیشتری برای آموزش داشتند. در سال 1909 موفقیت های ماریا مونته سوری منجر به پیدایش اولین روش آموزشی اش به نام شیوه ی علمی مردم شناسی برای آموزش کودکان در خانه ی کودک منجر شد.
او سمینارهای زیادی را در اروپا و امریکا برگزار کرد و در سال 1913 حدود یکصد مدرسه ی مونته سوری در سیستم آموزشی آمریکا شکل گرفت.در آمریکا تحقیقات و بررسی های مونته سوری مورد ستایش سایرین واقع شد، افراد بزرگ و مشهوری از جمله گراهام بل و توماس ادیسون از نظر مالی از دانشگاه او پشتیبانی کردند و او در کاخ سفید برای تعداد زیادی سخنرانی کرد و از نظریات و عقاید او برای اصلاحات اجتماعی استفاده می شد. وقتی که آمریکا در گیر جنگ جهانی اول شد مونته سوری آمریکا را ترک کرد و هرگز به آنجا بازنگشت. او به انگلستان دعوت شد و با جورج پنجم ملاقات کرد. وقتی که موسولینی در ایتالیا به قدرت رسید مونته سوری تبعید سیاسی شد. او به اسپانیا رفت و در آنجا یک مدرسه و دانشگاه افتتاح کرد.
در سال 1930 موسولینی از او درخواست بازگشت به ایتالیا را کرد و او نیز پاسخ مثبت داد. در حدود 150 نفر از سرتاسر دنیا در ایتالیا جمع شدند تا به نظریات و عقاید او گوش دهند. از آنجا که شرایط سیاسی کشور رو به وخامت بود دوباره کشورش را ترک کرد و به اسپانیا رفت و موسولینی دستور داد تا تمام مدارس مونته سوری را ببندند زیرا این مدارس بر آزادی و استقلال تاکید داشتند. وقتی جنگ جهانی شروع شد او از اسپانیا به هلند رفت و از آنجا به هند نقل مکان کرد. نظریات او مورد توجه گاندی و گروه های دیگر قرار گرفت و تاثیر تفکرات گاندی نیز در نظریات مونته سوری درباره ی آموزش برای صلح کاملاً مشهود بود.
او در هند مرکز آموزش مونته سوری را بنیانگذاری کرد که به سرعت رونق گرفت و معلمان بسیاری را تربیت کرد. در مدت هفت سالی که در آنجا اقامت داشت به تاسیس مدارس زیادی در بخش های مختلف شبه قاره ی هند کمک کرد.
در حال حاضر مدارس مونته سوری در هند هنوز هم طرفداران زیادی دارد و از بزرگترین مدارس دنیا هستند. او در سن 76 سالگی به لندن بازگشت و به تکمیل آخرین تحقیقاتش پرداخت و بعد از آن زندگی خود را وقف رسیدگی و بازدید از مراکز تربیتی مونته سوری در سراسر جهان کرد. در اواخر زندگی از طرف یونسکو به خاطر تمام تلاش هایی که انجام داده بود مورد تقدیر قرار گرفت و سپس در فرانسه موفق به کسب مدال افتخار و نامزد دریافت جایزه ی صلح نوبل شد. سپس به هلند بازگشت و در آنجا به کسب افتخارات زیادی از جمله مدرک افتخاری دکترای فلسفه از دانشگاه آمستردام نائل گردید.
او در سن 83 سالگی در حالی که گذشته ای موفق و شکوفا را پشت سر گذاشته بود، در هند زندگی را بدرود گفت.